آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

بببب...بابا

سلام پسر گلم مدت هاست که می خوام برات بنویسم ولی امان از دست این بابای تنبل. عزیزم چند روز پیش که برای اولین بار گفتی ببب باببا .... واااااااااااااااااییییییییی قلبم می خواست وایسه. به قدری ذوق کردم که خودم باورم نمیشد. چند بار تکرار کردی ببب باببا . فکر کنم دو هفته ای از اون روز گذشته و جدیداً چند بار هم گفتی ماممما . عزیز دلم این روزا به سرعت داری کارای جدید یاد می گیری و توی راه رفتن هم حسابی حرفه ای شدی. پسر خوبم می بخشی اگه بابا کمتر برات می نویسه. زحمتش گردن مامان جونته. دوستون دارم
27 دی 1391

مرد کوچک من!

ساعت نزدیک دو نیمه شب هست و تو مرد کوچک زیبای من تازه خوابیدی...  عجیبه چقدر این روزا آرومم و از دیدن شیطنت های تو سیر نمیشم. امشب بعد ماهها گذاشتمت رو پاهام تا تکونت بدم ! وای خدای من! آرتین! جوجه کوچولوی من چقدددددددر بزرگ شده! دیگه به راحتی رو پاهام جا نمیشه... دیگه خودش هم همراه من آواز لالایی میخونه و تا پاهامو ثابت میکنم اعتراض میکنه و میگه ادامه بده! یعنی این همون کوچولویی هست که باید حتما رو تشک  میذاشتمش رو پام وگرنه مابین پاهام می افتاد! اینقدر بزرگ شدی که وقتی گرسنه میشی میای و با تکون دادن لباسم میگی شیر میخوای! دلم برای اون دهن کوچولوت که وقتی گرسنه میشد باز میموند و بو میکشید و این ور اونور میشد تنگ شده!...
20 دی 1391

چهارمین دندون!

امروز چهارمین دندون نازت هم خودشو نشون داد! ( دندون سمت راست بالا) این روزا همش میخوای راه بری و روز به روز به تعداد قدمات افزوده میشه! خسته شدی عزیزکم! بقیه شو با ماشینت برو! ده ماهگیت مبارک عزیز دردونه مامان. ...
13 دی 1391

اولین قدم

الهی قربون اولین قدمهات بشم... نمیدونی چقدر ذوق کردیم وقتی امشب خیلی ناگهانی راه رفتی! نه یک قدم نه دوقدم بلکه دو متر و  قدم زنان راه رفتی! اینقدر ناااااااااااز ایستادی، تاتی تاتی کنان راه رفتی! چقدر بزرگ شدن تو لذت بخشه... این هم عکسهای امشب خدایا شکرت   ...
11 دی 1391

رویش مروارید سوم!

سلام موش موشی سه دندونه مامان! دندون بالاییت نوکش زده بیرون! قربونت بشم که صبوری ولی شبا دیگه معلومه درد اذیتت میکنه و تا صبح تو خواب ناله میکنی! گریه میکنی! منم تنها کاری که ازم بر میاد بغلت میکنم! اون یکی دیگه هم امروز فرداست بزنه بیرون و من از الان از فکر گازای وحشتناکی که میخوای با 4 تا دندون بگیری تنم میلرزه! امروز دیگه از دست گازات گریه کردم! قربونت بشم مامان این ماه خیلی خیلی کارات عاقلانه شده! کامل معنی تمام حرفامون و میفهمی و هر کاری میخوایم برامون انجام بدی! زودی انجام میدی!  همش مثل میمون کوچولوها از روی سر و کول من و بابا بالا میری! واقعا از دست تو نمیتونم یک دقیقه برم تو اینترنت! تا لپ تاپ و میبینی مثل جت خودتو میرسونی ...
5 دی 1391

بمیرم

بمیرم... بمیرم... بمیرم ... دردتو ، مرضیتو، بی حالیتو نبینم دلم از دیشب آشوبه... صدای نفس های سخت دیشبت تو خواب داغونم کرد... بغض همش تو گلومه و چشمم مدام دنبال اینه که دوباره بخندی و شیطونی کنی... هیچی دردناک تر از مریضی تو نیست گلم... همه دردات مال من... تو فقط خوب باش شاد باش   بخند شیطونی کن موش موشی شو خرابکاری کن غرغر کن فقط خوب باش........ مادر به فدات........ زود خوب شو  یکی یکدونه من خدایا پسرمو به تو میسپارم. بعدا نوشت: آرتینم فردای اون روز بعد از زدن آمپول خوب خوب شد و خداروشکر! به تشخیص دکتر التهاب حنجره گرفته بود ! الهی دیگه هیچ وقت مریضیتو نبینم عشق کوچولو!   ...
3 دی 1391
1